سلام
كاراي جالبي بود
اما فكر ميكنم تو اين غزل محا كمه و مظنون
ارتباطي با بقيه ي فضاي شعر نداره
سلام/ خوبين؟/ احتمالا شما همون خانم اسكندري هستين كه در كنگره شعر كوير ابركوه حضور داشتيد/ وبلاگتون زيبا و اشعارتون هم نغز/ ما رو هم فراموش نكنيد/ نيم وبلاگي داريم كه بعد از 5 ماه به روز شده است/ سر بزنيد/ يا حق
سلام .. خوبي زهرا خانم اسكندري .. ممنون از اينكه به وبلاگم سر زدي .. منم اين جمله رو از صد سال تنهايي برات مينويسم .. اورسولا در روزگار وحشت و نگراني از خود پرسيد: خدا فراموش كرده كه ما انسان هستيم. شايد فكر ميكند از آهن ساخته شده ايم كه اينقدر برايمان درد ميبارد .. .. ميدوني اميدوارم داستان زنده به گور صادق هدايت يا بوف كورش رو خونده باشي .. اونوقت متوجه ميشي كه در زندگي دردهايي است كه مثل خوره وجود آدم را ميخورد .. بهرحال اميدوارم موفق باشي در پناه ايزد منان .. خيلي خوشحال شدم كه سايه سپيدار ديدمت و شرمنده كه اولش به جا نياوردم .. شاد زي .. يا حق
سلام حال شماخانم اسكندري؟ مرسي از بابت دعاتون . كار قشنگيه اون شب خوندين لذت بردم سلام همه رو برسونيد شاد باشيد
سلام دوست عزيز! با مطلبي تحت عنوان «غزل پست مدرن، ايسنا و مصاحبه هاي جنجالي» به روزم!! منتظرم...
سفر خوش بگذره
ممنون زيبا بود
يك شعر تازه در وبلاگ دارم