• وبلاگ : هشتمين زنده به گور
  • يادداشت : اتفاق...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    او، سرآغاز جوي‏بارهاي سيراب از نور!

    صداي بال‏هاي مَلَك را بر فراز چشمان‏تان مي‏شنويد؟
    آه! بال‏هاي فرشتگانِ عاشق، كه وجودشان را مي‏خواهند فداي بنده‏اي خدايي كنند، مي‏بينيد؟
    لحظه‏اي بيش تا آغاز بال‏گشودن فرشتگانِ آمده از سراي يار نمانده است.

    بايد شتاب كرد...

    اما...
    چگونه بايد به پيش‏واز گل‏هاي سپيد و شايد سرخِ آسماني رفت؟!

    چشمانم را بستم...
    شما نيز! آري ببنديد...
    چاره‏اي نيست جز اين...

    واااااااااي!
    بال‏هاي فرشتگان نرم‏خويِ فرستاده از جانب دوست را لمس مي‏كنيد؟

    آري...
    باز كنيد...
    چشمان‏تان را مي‏گويم...

    تمام شد...
    انتظار را مي‏گويم...
    كوله‏بارهاي‏تان را از بوي ديگران بزداييد و پر از عطر او كنيد...
    رسيديم...

    سفره گسترده مهرباني و بخشندگي ديار لب‏ريز از روزهاي‏خدا...

    بار بيندازيد و دست‏ها را بشوييد و نگاه‏تان را بر سفره بدوزيد و ...

    ياعلي

    زخمهائي که سربازند هميشه درد را مزه نمي کنند٬ گاهي وقتها هوس مي کنند تا نعره بکشند...با يه کار سپيد بروزم و منتظر آمدنتان که چشم دوخته ام به اين مستطيل تا کم سوتر بشود...برقرار باشيد.

    سلام دوست عزيز.خيلي خوشحال شدم وقتي نوشته هات رو خوندم

    چقدر زيبا بود و حرفي كه از دل برايد لاجرم بر دل نشيند.بهم سر بزن اگه قابل دونستي پيغام بزار تبادل لينك كنيم

    به شب نشيني خرچنگهاي مردابي چگونه رقص كند ماهي زلال پرست...

    يا حق

    سلام . حال شما ببخشيد نشد كامل بخونم باز هم ميام

    سلام مهربانانه به دوست عزيز.....ماهم به دنيا آمديم...1مهرروزتولدم بود/که کم کم داردتمام مي شود

    دراين قبيله ي سرگردان...مادر/پدرتراز/همي مادرپدرها ...!!!

    اين روزها خيلي خسته ام و دستم را ياراي نوشتن و فکرم را ياراي شکفتن نيست... در آينده اي نه چندان دور برايتان خواهم نوشت و به نقد کارهايتان خواهم نشست...به بخششتان احتياج دارم لطفاْ دريغ نکنيد.
    سلام .. اول اينكه من محسن پورمظفر هستم نه پورمظفري و بعدتر اينكه ممنون از جمله اي كه از نيچه نوشتي ... حالا كاري ندارم ولي برادر واژه ي مقدسيه .. البته برادر روحي رو ميگم نه جسمي .. راستي بهت پيشنهاد ميكنم حتمن داستان مسخ از فرانتز كافكا رو مطالعه كن چون حال و هواش به كارهاي صاذق هدايت خيلي نزديكه .. در واقع كاراي صادق هدايت از لحاظ انديشه و حتي لحن داستان نويسي شباهت زيادي به كاراي كافكا داره .. من احتمالن با يه قطعه ي تقريبن ادبي به اسم تا ابد به روز كنم .. ممنون ميشم نظرت رو بگي و بعدتر اينكه اگه واستي لينكت كنم بگو البته در عوضش منتظره لينك خودم هم در وب شما هستم . موفق پيروز و سربلند باشي در پناه ايزد منان .. محسن پورمظفر
     <      1   2