|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مرد پشت چراغ قرمز کور شود....او دیگر هرگز چراغ قرمز را نخواهد دید..... خوزه سارا ماگو/کوری جهان مچاله ی زنی است که سکسکه هام را پشت هزار درد موروثی سال هاست گریه می کند قرمزیی دست هات را پنهان کن اینجا هر پیراهن راوی سپیدیست بر برهنگی استخوان ها و هنوز همه چیز طبیعی است هنوز پدر هر صبح با دمش جامعه را جا رو می زند و مادر شکل کوپن های باطله از هیچ رادیویی اعلام نمی شود من یک مداد تراش بجای چشمم تا جهان تیز تر از ان طرف بزند بیرون بزنم بیرون از جمعه ای که خواهرم انجیل می خواند بعد با چمدانی از مه غلیظ می رود توی روزنامه ها بخوابد و من هنوز نفهمیده ام که حضرت مسیح را با صلیب.سنگ یا گلوله...... نه چقدر دلم می خواهد توی تابوت پدر پوست بیندازم جهان دارد از چشم هام خون می چکد جیغ های زنی را که تکه های مادر بود حالا خواهرم دکه ی روزنامه فروشیست وپدر با دمی که روی کولش..... تو هم که از هیچ کجای این مداد تراش بیرون نمی زنی که نمی زنی نوشته شده توسط زهرا اسکندری
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
[خانه | مدیریت | شناسنامه | پارسی بلاگ ]
©Template designed by RightClick