|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
برای ادگارد آلن پو و شعر کلاغش نشخوار کابوس های ندیده من لال مادر زادش بودم و او که تمام دردها بود روی همین نیمکت قوز کرده در من تا ادامه ی جغجغه فروشی را اتفاق بیفتم جهان دور خودش می چرخید که تو در قامت کراواتی راه راه با خیابانهای کف دستت پیر شدی و روسپی های شط العرب در خرابه های الکل به بلوغ رسیدند قرار بود همه چیز به همین دالان های نجیب ختم شود که خدا در نامه هی غیره رسمی رستم را با اسب ادیپوس وارد صحنه کرد و ما با منقارهای بلند یکشنبه های چسبیده به لباس قدیسان را نشانه گرفتیم.... ....جهان دور مجسمه ی پالاس می چرخد و این روزها روی همین نیمکت های لال دردهای بزرگیست در نقطه ای به کوچکی خوابی که الن پو را جمع می کند توی سطل می ریزد بعد نوک همه ی جمع را می چیند تا _ یادمان برود کلاغیم _ حلا خدا در خرابه های شط العرب جامانده و ما با جغجغه های دراز موهای آنتی گونه را آویزان درختان زاگرس می کنیم از داغ برادر کشی
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
[خانه | مدیریت | شناسنامه | پارسی بلاگ ]
©Template designed by RightClick